-
اسمان روشن
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 11:18
کتاب دستان تو راهی است به سوی خدا که ایمان آورنده در آن رهسپارم و آذرخشی است که آسمان را روشن می دارد و نواختنی است زیبا بر ماندلین کتاب دستان تو کتاب اصول است و شعر ... و عشق و اصل و ...دین و من سه ساله بودم که در آن به پیشوایی رسیدم ...
-
قاری فنجان
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 18:42
نشست نشست و ترس در چشمان اش بود فنجان واژگونم را نگاه کرد گفت: اندوهگین مباش پسرم عشق سرنوشت توست عشق سرنوشت توست من ماتَ على دینِ المحبوب پسرم هر که در راه محبوب بمیرد قطعاشهید است . یا ولدی، یا ولدی پسرم پسرم بسیار نگریستهام وگردش ستارگان بسیار را دیدهام اما هیچ فنجانی شبیه فنجان تو نخوانده ام بسیار نگریستهام و...
-
تاتشخیص دهم
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 19:28
کمی از جلوی چشمانم دور شو تا رنگ ها را تشخیص دهم حجم هستی را ببینم و قانع شوم زمین گرد است نزارقبانی
-
رویکـــرد هـــای عــاشقـــانگی در شـــعر
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 12:58
رویکردهای عاشقانگی(عاشقانه ها) با توجه به نوع فرهنگ ونوع تلقی شاعران از مفهوم عشق و عاشقانه ها درادبیات جهان، گونه های متفاوت دارد.عاشقانه سُرایان جهان بربنیاد تصورات متفاوت وگونه ی تلقی ویژه ی شان ازاین رویکردهای عاشقانگی، فراوان سخن گفته اند. باتوجه به آنچه گفته شد،از میان چهره های برترومتفاوت در میان عاشقانه...
-
محبوب من
جمعه 8 دیماه سال 1391 20:59
محبوب من اگر به اندازه من جنون عشق داشتی همه چیزت را رها می کردی و تمام طلا و جواهراتت را می فروختی و تنها کارت این می شد که در چشمان من می خوابیدی نمی خواهم که صاحب عرش دنیا شوم و آرزو ندارم که قیصر روم باشم چرا که عرش شعر بزرگتر از همه عرشهاست تمام آرزوی من این است که کمی مرا دوست داشتی باشی تا( با نیروی عشق تو) کمی...
-
مساحت چشمانت
جمعه 8 دیماه سال 1391 15:11
شب در خیابانهای شب جایی برای پرسه زدن من باقی نمانده است چشمانت همه مساحت شب راگرفته اند! نزارقبانی
-
عشق
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 18:35
از تجربه عشق پنهانی و از بازی کردن نقش عاشق کلاسیک خسته شده ام می خواهم پرده نمایش را بالا ببرم و نمایشنامه را پاره کنم و کارگردان را بکشم و مقابل همه مردم اعلام کنم : که برغم کراهت این قرن ،من عاشق این روزگارمعاصرم و معشوق من تویی نزارقبانی
-
چشمانت
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 18:50
وقتی ساکن ژنو بودم از ساعتهاشان شگفت زده نمی شدم هرچند از الماس گران بودند و شگفت زده نمی شدم از شعاری که می گفت: ما زمان را می ساز ساعت سازان کی می دانند تنها چشم های تو اَند که وقت را میسازن . و نقشه ی زمان را ترسیم می کنن وقتی که بر سر قرارمان می آم در لندن یا پا یا بر کرانه ی دریای کاراییب آن وقت زمان...
-
شنیدندتورا
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 13:45
آنــــــــــــان که بـــــــــــــه گــــــــــــــوش دل شــــــــــــنیدنــــــــد تـــــــو را رفتــــــــــند و به پـــــــــــای دل رسیــــــــــدند تـــــــــــو را آن کــــــــــــــوردلان که بر دلــــــــــــــت تیـــــــــــــــر زدند دیــــــــــــــــدند تـــــــــــــو را ، ولی ندیــــدند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 23:18
وقتی چشمانت در اسمان طلوع کرد فاصله ی قلبم تاقبله ی چشمانت یک سجاده رازونیازبود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 23:18
شهادت می دهم ۱ شهادت می دهم مردی که به ان تعلق خاطرپیداکردم کسی نیست جزتو شهادت می دهم توبرجهان قلبم حکومت کردی وانکسی که عشق من است کسی نیست جزتو شهادت می دهم که عشقت جاری شد دررگهایم ومردی که اجزایم راباچشمانش قطعه قطعه کرد ورخنه کرد دروجودم کسی نیست جزتو بگذار ازچشمانت غزل بریزم درفنجانم وباتبسمت به اسمان سفرکنم...
-
بیش ازاین
جمعه 1 دیماه سال 1391 20:19
بیش از این نمیتوانم در حلقههای زلفِ تو گم شوم سالهاست که روزنامهها مرا مفقود خواندهاند و تا اطلاعِ ثانوی مفقود خواهم ماند نزارقبانی
-
میان فاصله ها
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 16:11
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست می توانی تو به من...