اِی کـ ــآشــ
اِی کـ ــآشــ ـ... یـآ بـــــوבے
یـآ از اَولـ ــ نَبـــوבے...!!
ایـنــکِـﮧ هَـسـتــ ـ ـیوُ پیــشَم نــیــســـتـے
" בیـوانـِــﮧ اَم میــــکُـنـב......
اِی کـ ــآشــ ـ... یـآ بـــــوבے
یـآ از اَولـ ــ نَبـــوבے...!!
ایـنــکِـﮧ هَـسـتــ ـ ـیوُ پیــشَم نــیــســـتـے
" בیـوانـِــﮧ اَم میــــکُـنـב......
ولی من ب مسعود انگار نگفته بودم بعد الهام ابجی مسعود ازم پرسید تبریک گفته؟گفتم ن نمیدونه...گف خودم بش میگم...بعد مسعود بم تبریک گف...خیلیییییییی دوسش دارم..........!!!
دیروز اولین کنفرانسو با پاورپوینت تو دانشگا دادم ک استاد گف عالیییییییییییییی بود.....بابا دم خودم گرم..........
با گریه...
خنده....
دعوا....
دوس داشتن....
۷ اسفند تولدمه.........
امروز خیلی خوشحال شدم مسعود گفت ب دوتا خواهرزاده هاش از رابطمون گفته...الهامم ک خبر داره... گفت فقط ب ناهید میگم اون دیگه همه کاراو میکنه....
واااااایی خدا ممنونت بخاطر این که مارو بهم رسوندییییییییییی......
دوست دارم مسعود.......
شبش
وای مسعود چیکار کردی....بدترین شب زندگیم بود دیشب بخدا.......کاشکی نمیومدی....دارم میمیرم از
ی طرف میگم مسعود ک منوخیلی دوس داره بارها بهم گفته....از ی طرف میگم ن فقط میخاسته باهم
بازی کنه...تو روخدا ی جوری بگو....ولی وقتی بازم بعد ازون جریان اس دادی گفتی مــــــال خودمــــی
خوشحال شدم اما....مسعود میترسم....بخدا میترسم....دیگه میترسم از ادامه دادن ب هوس کشیدن
...ازین ک همه عشقمون هوس شه.....آه...لعنتی چقد گفتم ب اینجا نکشون...اما تو......دارم حال از
همه ب هم میخوره ازین زندگی...از عشق...خدا..تو ک بنده هاتو دوس داری...پس چرا من این همه آرزوی
مرگ میکنم...ب حرفم گوش نمیدی....خدا تو یکی دیگه پسم نزن...ک غیر تو کسی ندارم....
خدا جونم کمکم کن....تنها امیدم به توئه....اگه تو ب حرفم گوش ندی...قسم خودت تموم میکنم...
این زندگی رو.........
واقعا میترسم از عاقبت این عشق ک چی میشه....توهی میگی نترس آزی مطمئن باش آخرش مال همیم اما میترســـــمـــ خیلیــــــــ نکنه نشه...واااای حتی تصورشم....نه ...نه...نمیشه....خیلی میترسم ازین کارایی ک میکنیم...میفهمی ک...؟! پس خواهشا همه ی سعیتو بکن ...وسط راه جام نذاری ک خودت میدونی نمیتونم....منم همیشه باهاتم...نترس هیچوخ نمیـــــــــرمـــ.....دیشبم بت گفتم ک ازین کارامون میترسم...نکنه همه چیزو خودمون خراب کنیم....پ بیا دیگه نه....بزا همونجور ک گفتیم واس همیشه این عشقمون پاک بمونه...
مـــــــی گُوینــــد تو مـــــرا بآ
یــــک جملـــــه
یــــک لبخنــــد
بــــــه بـــــازِی میگیری...
مِِِِــــی گوینــــد....تـــرفنـــدهایـــت...شیطنـــهایــت...
و دروغ هآِیـــــــتـــــــ را نمِی فهــــمــــــم.....
مـــــــی گُوینـــد ســـــآده امـــــ
امـــا تــــو بــــاور نکــــــــــن....
مــــــن فقط دوسـتَــــت دارمـــــ
هَمیــــن...
و آنهـــا اِِیــــن را نمی فهمنــــــد....!!!!
بخدا...خدا تو لاقل ب دادم برس....این همه عشق...دوس داشتن ک ازش دم میزنی...چرا باهاش این
همه شک هس آخه...خسته شدم مسعود...ن یه وخ فک نکنی ک از تو خسته شدم ..ن اصن...
اما بخدا دیگه نمیدونم چجوری بهت بفهمونم...لین جور نیس ک فک میکنی...بخدا نیس..
.اشکم درومد..اما بازم فذای سرت...تو میگی آزی هیچوخ گریه نکن طاقت اشکاتو ندارم...اما....بیخیال
بگذریم...میگذره این روزا....
حالمو به خدا گرفتی...خودت گفتی بیا یاهو چت کنیم...حالا ک اومدم ...چن تا پی ام میدی...میگی
بروبابا...وای مسعود...حالمو بدجور گرفتی...اما صب کن!!! شب که مطمئنم اس میدی...جوابتو نمیدم تا
اذیتت کنم...شوخی کردم عزیزم مگه میتونم جواب اس تورو ندم...فدای سرت ....خوش باشی....
خُتـــــــم بـــه خــــیر میشــــود...
آخــِــر
טּــگرآنــ چــــهـِ هـَــسِتــی...؟!
ایــن عِشــقِ
فقط بــﮧ تــــو
خـَتـــم میشود....
چِـﮧ بـِפֿــواے چِـﮧ نَـפֿــواے مآلــ خودَمـے
پایـــان دنــــــیا بود....
بخدا دعا میکردم ک تموم شه...این دنیای مزخرف...دل کسی رو که دوسم
داشت...که دوسش داشتم...شکوندم....بدجور داغونش کردم....خدایا منو
ببخش....دیشب وقتی با اون وضع دیدمش دلم داشت میترکید....وقتی گفت میخام
یه جایی برم که نمیدونم کجاس...فقط میخام اینجا نباشم...بغض کردم...وگریمو
نتونستم نگه دارم... گریه کردم....دستام گرفت...برای اولین بار که بهم اصرار کنه
دسامو گرفت...تو بغلش رفتم....نوازشم کرد...بهترین و گرمترین جای دنیا بود
برام...اولین بار بود که پیش اومده بود برام.....اشکامو پاک کرد...خدا من چطور جواب
این خوبی هاشو بدم.....خدا منو ببخش....مسعود منوببخش...هیچوقت تنهام نذار که
بی تو میمیرم...بخدا میمیرم...میدونم خیلی بد کردم بهت که از اول نگفتم...اما عزیزم
منو ببخش...خیلی دوســـــــــت دارم مسعود....همون جور که گفتی آزی من بدون تو
دووم نمیارم....بخدا منم بدون تو نمیتونم....تنهام نـــــــــــــــــذار....هیچوقت تنهام
نــــــــــــــذار مسعود....
چقد دلم میخاست امشب که شب یلداست با تو باشم...
کاشکی این همسایمون الان زایمان نمیکرد که تا نصف شب رفتو آمد نباشه
میتونسم ببینمت...واس چن دقه...ب قول خودت حـــــــــــــــــــیــــــــــف شد....
اما چه ببینمت چ نبینمت دوســـــــــــــــــــــــــــــــت دارم...
دوستت دارم عزیزم...
جواب دادم...گفت ک اعصابم خورد بوده با موتور رفتم بیرون...سرعتم زیاد
بوده ...افتاده بود....خلاصه اس دادیم....بعد بازم گفت ک من دوستت دارم...
من خدایش فک میکردم..حسش ی هوسه...چون خودش میگفت ک با
دخترای خیلی زیادی دوس بودم...خیلی گفت ک هوس نیستو ازین حرفا...
منم حسشو بگی نگی باور
کردم....خلاصه ما دو سه روزی با هم اس بازی کردیم...حرف زدیم...
یهو مسعود واس ی هفته...پیداش نشد...گوشیشم خاموش بود...
هم عصبی بودم ک چرا حرفاشو باور کردم....
هم دلتنگش....
بعد تقریبا ی هفته اس داد..گفت من فک میکردم...تو داری ب زور منو تحمل میکنی...
نمے בآنـم مـے בآنـے یـآنـﮧ ... ؟!
لحظـﮧ ے تـولـב مـטּ بــﮧ همــآטּ ثآنیـﮧ اے بـرمـے گـرבב ...
کــﮧ تـو بـرآے اولیـטּ بـآر بــﮧ مَــטּ گفتـے ...
בפسـتـت בارمـ
تحمل کردن قشنگه
اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم
انتظار آسونه
اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم
زندگی شیرینه
اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم
مشکلات حل میشه
اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم
اشکهام به لبخند تبدیل میشه
و لبخندهام دوباره به اشک
فقط اگه ببینم خیال رفتن داری
اما بدون دوستت دارم
از پشت این همه فاصله
از پشت این همه حرف
دوستت دارم تا بی نهایت عشقم
ج ندادم...خلاصه بعدظهر ب الهام گفته ک اره منو آزی بهم اس دادیم
وااااااااااااااااای...............!!!!!
تازه شروع شد....الهام عصبانی شد اصن ج نمیداد هرچی گفتم اشتب فک میکنی
سوتفاهم شده بازم ج نداد...بای کردم با الهام....انقد عصبی بودم از
دس مسعود....الهام واقعا تند رفته بود....تا فرداش خود الی جون اس داد ببخش تند رفتم...
خلاصه اشتی کردم باهاش...چن روز گذشت...باز مسعود اس دادمن ب الی گفتم
اونم ب مسعود گفته بود ک اس نده...تا این ک فردا شبش الی اس
داد مسعود بابت دیروز معذرت میخاد....
بعد خود مسعود اس داد ک ببخش بای.....بعددوباره اس داد
گفت ی چیز بگم قول میدی ب الی نگی...گفتم باشه....
گفت دوستت دارم/بهت علاقه دارم.....
من از تعجب خندم گرفته بودو...بهشم گفتم خندم گرفته....انگار ناراحت شد از حرفم
بعد چن تا اس دادیم شب بخیر گفتیم...بازم مثلا برا همیشه بای کردیم.......
دیشب یکم بینمون دلخوری شده بود..ک آخر سر هردومون سر درد گرفتیم.
..صب ک بیدار شدم...پشیمون بودم ک چرا هی سر مسئله های کوچیک
بحث میکنیم اعصاب هردومون خوردمیشه...غروب مسعود اس داد...بش
گفتم ک یه وب درس کردم میخام از خاطرات عشقمون بنویسم...گفت واقعا
چ جالب....منم انقد ذوق زده و خوشحال شدم ک خوشش اومده از
کارم...بش گفتم فعلا آدرسشو بت نمیدم ...گفت ن بده الان....
محال است دوس داشتن تو...
آنچنان که من دوستت دارم...
ج نمیدم...خلاصه خیلی زنگید...اس داد ج دادم...وقتی اسممو
گفت...تعجب کردم کیه...هرچی گفتم معرفی کن...ی چیزی تحویلم
میداد..معرفی نکرد...خیلی بحث و کل کل کردیم...تا این ک شب ج اسشو
ندادم ...زنگید بازم کل کل کردیم...گفت سو تفاهم شده واس همیشه مثلا
بای کردیم.....شب عید اس داد ک ببخشینوومن تازه فهمیدم ک کی
هستی...آخه من دوس صمیمیه آبجی مسعود بدوم ۴ سال بود ک دوس
بودیم...الهام از من تو خونش انگار گفته بود...ک منو مسعود
میشناخت....خب بعد اس دادیم گفمن کنجکاوم ببینمت...منم راستش کنجکا
و بودم...فردا شبش اومد تو کوچمون واس دو سه دقه هم دیگرو
دیدیم ...بعدش اس دادم ک همو دیدیم پس دیگه کاری نداریم با هم بای
کنیم.....گف ن تورو خدا فقط امشب ج بده....ج دادم...تقریبا تا صب اس دادیم
بعد من هم شارژم تموم شده بود...هم خوابم میومد....ج ندادم هرچی اس
داد زنگید...گف دوست دام و ازین حرفا...بازم ج ندادم....