سلام رفقا

سلام.خوفیین خوشگلای من؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اومیدوارم ازوب مسعودورویاخوشتون بیاد.

نامردی نکنین نظربدین.مسعودورویامنتظرنظرشماهستن.دوستون داریم............

سلام.بعدازچندوقت اومدم.ولی این دفعه تنهااومدم.

بارویا بهم زدم.

نگیدچرا.چون نمیگم.فقط بدونیدمقصرمن نبودم.

حالاحرفامومیخوام بزنم.

اهای رویا یروزی تومیای تواین وبلاگ.پس تا تهش بخون.

هیچ وقت بهت بدی نکردم.

همیشه دوست داشتم.خودتم خوب میدونی.

هیچ وقت بهت خیانت نکردم.

ولی توچی؟

هیچ وقت کمترین بی احترامی بهت نکردم.

هیچوقت کمترازگل بهت نگفتم.

هیچ وقت نزاشتم یه لحظه نارحت باشی.

هیچ وقت نزاشتم...

وبازم هیچ وقتای دیگه..

میدونی چیه؟بایداون روز که بابات منوزد همه چیوبهش میگفتم.

ولی نگفتم.تابه توبرسم.

ولی توچی؟

بامن چیکارکردی؟ها؟

اون همه حرف که بهم میگفتی الکی بود؟

خوب اره الکی.

منتظراون خبریم گه نبایدبشنوم.

دارم باگریه اینومینویسم.

بجااینکه ازت متنفرباشم ولی هنوزدوست دارم.

براخودم متاسفم.

کسایی که اینوخوندن فک نکنن رویادختربدی بود.اتفاقا برا من یه فرشته بود.

چه سخت است

چه سخت است چه سخت است در میان جمع بودن....            ولی  تنها نشستن!

چه سخت است

...تنهابودنم

همه ی نیمکت های پارک دونفره اند!

بیخیال.

من روی چمن می نشینم...

http://axgig.com/images/77883046829677837389.png

سلام دوستان.چندوقتی نمیتونیم بیایم.اگه یه وقت نظری دادین که بیشتریاتون نمیدین!

نتونستیم بیام تلافیش دربیاریم ازتون عذرمیخواییم.هرکسی نظردادبهش بعدچندوقت

سرمیزنیم.حالانگین نگفتیم بعدشم بگین اینانامردن!!!!!!!!!!!!!بوووووووووووووووووووس.بای

...کابوس

کآبــــــــوس میدیدم از خوابــــــ پریدم می خواستم به آغــــــوش تو پنآه ببرمـــــــ

     .

         .

           افســـــــــوســـــــ

            یآدمـ رفته بـــــود که از نبودنتــــــــــ

                                به خوآبـــــــ پنآه برده بودمـــــ!


...حواست نبود

حواست نبود ، که آمدم ... 
حواست نبود ، که ماندم..... 
حواسم نبود ، که با من نیامدی ... 
حواسم نبود ، که پیشم نماندی.... 
...
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم .... 
چرا هیچ کس حواسش به ما نیست...!!



...وفادار

بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است

وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،

که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…

وفـــــــــادار



...داستان انتظار

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.

و گفت:

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.

داستان انتظار…




میترسم...

میتــرســم…

کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد

نغمــه ِ دلـت را بشنــود

و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!

چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!

ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن …

بخواب

خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !

هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !

این جمع پر از تنــــهاییست…

بخــــــــواب




؟؟؟کجایی

شعر را از معنی چشم تو فهمیدم ، کجایی ؟
عشق را با منطق ِ دل سنجیدم ، کجایی؟
.
ای خیالت نازکتر از هر صبح ِ روشن
هر سحر در آیینه تو را دیدم ، کجایی ؟
.
در گذر همچو نسیم ، کوچه باغ عمر من
من چو بیدی در مسیر باد لرزیدم ، کجایی ؟
.
انتظار از مهر و مَه دارم ، بتابند بی دریغ
حالیا در خانه ای تاریک خوابیدم ، کجایی؟
.
تندیس تو را با اندیشه ای در شعری بلند
از عقیق عشقی ناب تراشیدم ، کجایی ؟
.
در حریم زندگی جز حسرتی دیرین نبود
جوهر احساس خود ، بر تو بخشیدم کجایی؟

با زبانی گرم وگیرا می سرایم من تورا
شعر راازمعنی چشم توفهمیدم کجایی ؟

كجایی

منوتنهایی!!!

  هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان..!

"خــُسـرو" و "شیـــرین" ..."لیـلی" و "مـَجنــون" ..


"رامیـن" و "ویـس" .... "پیــرمــَرد" و "پیرزَن" ..


"تــــــو" و "اون" ...


"مــَــن" و "تــَنهـآیی" !!

این اشتباه من بود...

این اشتباه من بود که کارهای تورو با یه "ش" اضافه میخوندم:


تو  به قلبـــم "عق" میزدی ومن اونو عشــق میدیدم.
توبرای دلــــــم "ور" میزدی و من اونو شــور زدن دلت میدیدم.
توراجب مــن "عر" میزدی من اونهارو شعـــر میدیدم.
تو ارزش یه "آه" رو هم نداشتی اما من تورو شــاه میدیدم.

این اشتباه من بود

چه ساده بودم!!!

چــــه ســـاده بـــودم!!!

کــه فکــــرمــی کـــردم بـــه"دورم"مـــی گردنـــد

کـــــسانی کـــه"دورم"مـــی زنـــــند...!!
 
 

هرچه هستم دوستت دارم

اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار را از دلت پاک کنم

اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت میگریستم
اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم
ولی افسوس...

که نه بارانم , نه اشک , نه گل , و نه عشق

اما...

هر چه هستم دوستت دارم



26543769605462354836.jpg

جملات عاشقانه(مخصوص دوران نامزدی واس ام اس به....)

دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز به آخرش میرسی . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه


گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو

=======================

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

=======================

به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

=======================



=======================

سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا

=======================

جملات عاشقانه ی خدایی

دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه و به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری


ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!


خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

در اندرون همه ما خزانه‌ای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که می‌تواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند


 

تنهایی...

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...

آب در حوض نبود

ماهیان می گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد

داستان عشق واقعی بسیارزیباوغمگین...

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر
برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از
دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر
لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من
نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

عشق واقعی چیست؟؟؟؟

می  دونم همه ی وبلاگ نویس ها یا همه ی مردم

این نوشته ی منو نمی خونن

ولی حداقل شمایی که می خونین به حرفهای من گوش کنین

گوش می کنین حالا

ممنونم .

نمی دونم چه جوری بگم

طرف صحبت من کساییه که ادای عاشقا رو در میارن

بهشون میخوام بگم چه سود و منفعتی براتون داره

وقتی به کسی به دروغ ابراز علاقه می کنین

به دروغ میگین که میمیرین براش

به خدا خیلی بده این کارا

اصلا فکر نمی کنین که اون کسی که بهش میگین دوستش دارین

واقعا این حرفتونو باور کنه ،

و به شما وابسته بشه ،

شب و روز نداشته باشه .

باور کنین من دیدم (البته در میان دوستان و آشنایان) این جور آدمها رو  که در یک زمان به چندین نفر ابراز علاقه می کنن و

خیلی هم پر رویانه وقت ازدواجشون  دنبال یه کسی هستن که

متین باشه

سر به زیر باشه

تا به حال هم با هیچ کس دوستی چیزی نشده باشه

خیلی ازشون متنفرم خیلی

تا آخر عمرم عشق هیچ کسی رو باور نخواهم کرد

چون اونجور آدمها عشق و عاشقی  رو بدنام کردن

و وقتی هم یکی پیدا بشه و واقعا آدم رو دوست داشته باشه

دیگه کی باورش میشه  

به زندگی امید نداشتم

در حالی که همه در صدد نا امید کردنم بودند

تو دست امید واری را به سویم دراز کردی

دستانم فقط چند وجبی از دستانت فاصله داشت

فاصله ها کمتر شدند

کم

کم

 کم

رسید

دستم در دست امیدوار تو بود

تو چه عاشقانه دستانم را گرفتی

من دیگر امیدوار بودم

به زندگی امیدوارداشتم

دیگر گله ای نداشتم از به دنیا آمدنم

خدای من ممنون که مرا خلق کردی

ممنونم که مرا تا به اینجا عمر دادی

ممنونم که من منم،  ...

ممنونم

از همه چیز

از همه ی چیزهایی که به من داده بودی و من خبر نداشتم که تو ...

عشق حقيقی چیهء به چی می گن عشق حقيقی؟ کی عاشق است؟ کی معشوق؟ اصلا" عشق چیه؟ چه جوری عشق بوجود میاد؟ چرا می گن عشق؟ ...

 

این چند روز عشق های الکی را با همهء وجودم حس کردم، فرق بین عشق های راستین و حقیقی و الکی را فهمیدم، دلم برای خیلی از عاشق های حقیقی که معشوقشان عشق الکی داشت سوخت، آنوقت بود که با همهء وجودم از خدای مهربانم می خواستم که هیچ عاشق راستینی را به چنین دردی مبتلا نکنه، هیچ چیزی تو دنیا آدم را تا به این حد خورد نمی کنه که بفهمی کسی را که با همهء وجودت، با همهء پاکی خودت، با همهء صداقتت دوست داشتی، عشقش به تو راست نباشه و الکی دم از عشق و دوست داشتن می زده، چرا این روزها عشق ها راست نیستند؟ چرا این روزها همه خیلی راحت دم از عشق می زنند؟ چرا وقتی عشق را نمی شناسند از آن حرف می زنند؟ چرا عشق را زیر سوال می برند؟ چرا دوست دارند خودشان را عاشق نشون بدن درصورتی که باطنا" عاشق نیستند؟ چرا با عنوان عشق دل خیلی ها را می شکنند؟ چرا دلشون می خواد عشق را بی هویت و بی اساس جلوه بدهند؟ چرا عشق را بی آبرو و بی اهمیت می کنند؟ چرا عشق را با چیزهای دیگر برابر می دانند؟ چرا عشق را فقط تو هوس و لذت بردن می بینند؟ چرا این روزها عشق با هوس و شهوت یکی شده؟ مگه اینهاخودشان تو این دنیا زندگی نمی کنند؟ مگه اینها زندگی را دوست ندارند؟ مگه اینها نمی خوان روزی کسی را کنار خودشان داشته باشند؟ کسی که عاشقشون باشه، کسی که فقط مال آنها باشه؟ چرا نمی خوان عشق را بشناسند؟ چرا نمی خوان بفهمند که عشق خیلی بیشتر از آنی که فکر می کنند، عشق لذتش خیلی بیشتر از آن هوس و شهوتی که با عشق برابر می دانند؟ چرا باعث می شند که دیگه کسی عشق را باور نداشته باشه؟ تا کسی دم از عشق می زنه همه با شک و دودلی به آن نگاه کنند؟ چرا، چرا، چرا؟؟؟

برای عشق چه کن؟؟؟

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش.

عاشق دیوونه

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسربرتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود . دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه . یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسرخوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده . دختر به دوستش میگه : من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم ، تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود ، پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه . هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه . تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه : میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟ پسر می پرسه چطور و دختر میگه : عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت : ببین ، به اطرافت با دقت نگاه کن ، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل آینه کنی . دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره . بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن پسر قبول کرد ودر حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد*انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو می بینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر روکه غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود . دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست......

جملاتی که به هرعاشقی کمک میکند...

برای انچه گذشت وانچه شکست حسرت نخور،زندگی اگرزیبا بودباگریه شروع نمی شد.

بخاطربسپار:درتقویم رفاقت،روزی به نام"فراموشی"وجود ندارد...

خوبها هرگزتنهانیستند،مهربانی همیایه همیشگی انهاست و تو خوبترینی...

همچون پرنده ای باش که برروی شاخه ای سست اوازمیخواندشاخه میلرزدولی پرنده می خندد چون به قدرت پرواز خود ایمان دارد..

برای امدنش دعا نکن...شایدوقتی امدهمانی نباشدکه رفته بود...

به زندانی گفتند:ازتوتنهاترکیست؟گفت:کسی که دلش زندانی دیگریست...

گاه نمیدانم چه پیامی رابهانه کنم تاازحال انکه دلم بااوست اگاه شوم.این بارکه دلتنگی رابهانه کردم فرداراچه کنم؟؟؟؟؟؟

شادی راهدیه کن حتی به کسانی که ان را ازتوگرفتند.عشق بورزبه انهایی که دلت راشکستند ودعاکن حتی برای انهایی که نفرینت کردند...

به وسعت قلب کوچکم بیادم شایدکم باشد،اما قلب هرکس تمام زندگی اوست....

جملات باحال!!؟

*اعتبارادم ها به حضورشان نیست به دلهره ای است که درنبودشان ایجاد میشود*

*دردنیا هیچ چیز ارزش نگرانی ندارد وقتی رویای قشنگی مثل خداساکن قلبت باشه*